جدول جو
جدول جو

معنی ابن نما - جستجوی لغت در جدول جو

ابن نما
(اِ نُ نَ)
نجیب الدین ابوابراهیم محمد بن جعفر بن محمد بن نمای حلی ربعی. فقیه شیعی. او شاگرد ابن ادریس و استاد محقق صاحب شرایع است. وفات او به 645 هجری قمری بوده است
نجم الدین جعفر بن محمد فرزند نجیب الدین ابوابراهیم محمد. فقیه و محدث. او راست: کتاب مثیرالاحزان و کتابی در اخبار مختار بن ابی عبیدۀ ثقفی
نجم الدین جعفر بن شمس الدین محمد بن جعفر فرزندزادۀنجم الدین جعفر بن محمد. او راست: کتاب منهج الشیعه
نظام الدین احمدفرزند نجیب الدین ابوابراهیم محمد. از فقهای شیعه
جلال الدین حسن فرزند نظام الدین احمد. فقیه شیعی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شب نما
تصویر شب نما
ویژگی آنچه در شب می درخشد و نمایان است مانند ساعت شب نما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب نما
تصویر آب نما
حوض یا جوی آب در خانه و باغ که آب آن نمایان باشد، جایی که آب چشمه یا کاریز به روی زمین می آید، سراب، جایی در مسیر رودخانه یا سیلاب که سنگ فرش و بالاتر از سطح رودخانه است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابن عم
تصویر ابن عم
پسر عمو، پسرعم، عموزادۀ مذکر، پسربرادر پدر
فرهنگ فارسی عمید
(اِ نُ عَمْما)
ابوبکر محمد. شاعر اندلسی بمائۀ پنجم هجری. در جوانی بخدمت معتمد بن معتضد حکمران اشبیلیه پیوست و معتضد او را بتهمت اغراء و اغواء معتمد به اعمال زشت نفی کرد و آنگاه که معتمد بجای پدر نشست ابوبکر را از منفای او طلب کرد و وزارت داد. ابن عمار رقیب خود ابن زیدون را از دربار معتمد اخراج کرد و زمام امور مملکت به دست گرفت و سپس از دست معتمد مأمور فتح مرسیه شد و چون آن شهر بگرفت طغیان و دعوی استقلال کرد و ابن رشیق او را از این شهر براند و او بیکی از قلاع پناهید. ابن مبارک، کوتوال قلعه او را دستگیر کرد و نزد امیر اشبیلیه فرستاد و او به سال 479 ه. ق. بقتل ابن عمار فرمان داد. ابوبکر را اشعاری است حاکی از طبعی سلیم و قریحه ای مستقیم و ظاهراً دیوان او گرد نشده و بتفاریق در قلائدالعقیان ابن خاقان و نفح الطیب و تاریخ موحدبن مراکشی و کتاب ابن بسام و کتاب عماد کاتب اصفهانی نبذه ای از آن مذکور است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مُ)
شهاب الدین احمد بن محمد بن علی بن احمد بن یوسف بن حسین بن یوسف حصکفی. جدّ وی احمد بن یوسف معروف به منلا حاجی از مردم آذربایجان و قاضی القضاه تبریز و از فضلای عهد خویش و صاحب شروح و حواشی و قیود عدیده است. فرزندان و اعقاب او به حلب هجرت کردند و چند تن از آنان در فضل و ادب مشهورند، و صاحب ترجمه معروفترین افراد این خاندان است. او مدتی در حلب نزد پدر خود و ابن الحنبلی مصنف تاریخ حلب تحصیل علم و ادب کرد و سفری با پدربقسطنطنیه شد و از این سفر سفرنامه ای کرد موسوم به الروضهالوردیه فی الرحله الرومیه و پس به دمشق رفت ونزد نورالدین نسفی و محب الدین تبریزی و ابوالفتوح شبستری بتکمیل علوم خویش پرداخت سپس تدریس مدرسه بلاطیۀ حلب بدو گذاشتند. او راست: شرحی بر کتاب مغنی اللبیب ابن هشام و شکوی الدمع المراق من سهم العراق. عقود الجمان فی وصف نبذه من الغلمان. رساله طالبه الوصال من مقام ذلک الغزال. و اشعاری نیز به زبان عرب دارد و او را مردم قریۀ باتشا در سال 1003 هجری قمری بکشتند. پسر او شمس الدین محمد کتابی در تاریخ حلب داردو پسر دیگرش ابراهیم درر و غرر را بنظم آورده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ نَجْ جا)
حافظ محب الدین ابوعبدالله محمد بن محمود بن حسن بن هبه الله. ادیب و مورخ و محدث. مولد او بغداد به سال 578 هجری قمری مدت بیست وهفت سال بسفرهای علمی و بسیاحت گذرانید و بسیاری از بلاد اسلام را بدیدو درک صحبت عده ای عظیم از اساتید کرد. او راست: ذیلی طویل بر تاریخ بغداد خطیب و از تألیفات دیگر اوست: القمرالمنیر فی المسندالکبیر. کنزالانام فی معرفه السنن والاحکام. المتفق و المفترق. نسبه المحدّثین الی الاّباء و البلدان. العوالی. المعجم. جنهالناظرین فی معرفه التابعین. الکمال فی معرفه الرجال. العقدالفائق فی عیون اخبار الدنیا و محاسن تواریخ الخلائق. الدرهالثمینه فی اخبار المدینه. نزههالوری فی اخبار ام ّالقری. روضهالاولیاء فی مسجد ایلیا. الازهار فی انواع الاشعار. سلوهالوحید و غررالفوائد. مناقب الشافعی. الزهر فی محاسن شعراء اهل العصر. نشوان المحاضره. نزههالطرف فی اخبار اهل الظرف. اخبارالمشتاق فی اخبار العشاق. الشافی فی الطب. وفات او به سال 643 بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ نَ)
ابوعلی حسن بن علی عبدی ملقب به همام. شاعری شیعی از مردم واسط. در دمشق و گاهی بغداد اقامت داشت و بعض بزرگان وقت را مدح می گفت و سپس بخدمت امجد فرمانروای بعلبک پیوست. وفات او به سال 596 هجری قمری بوده است
ابوالحسن علی. متوفی به سال 376 هجری قمری از ادبای وقت خویش و از کتب اوست: کتاب البراعه و کتاب صحبهالسلطان
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ نَ)
هر یک از سه ستارۀدب اکبر و اصغر و مجموع آنها را بنات النعش گویند
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ نَ فی ی)
آنکه او را پدر از خانه برانده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ نَ)
شب باماهتاب. لیل مقمر. مهتاب شب
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
محمد بن ایوب اندلسی غافقی. مقری و محدث. او از فقهای مالکی است و وفات وی به سال 608 هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ هَُ)
کمال الدین محمد بن همام الدین عبدالواحد اسکندری سیواسی. صوفی و فقیه حنفی. او در شهر سیواس و اسکندریه قاضی بود و چندی در مدارس قاهره تدریس کرد و کتبی چند در اصول و غیر آن دارد. مولد او به سال 788 هجری قمری و وفات در 861 بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
عمرانی گوید نام شهری کوچک است. (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عَمْ ما)
ابن الندیم در باب کتب المؤلفه فی الانواء، یکی از کتابهای انواء را بدو نسبت می کند. رجوع به ابن عمار ثقفی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عُ مَ)
جزیرۀ ابن عمر، نام شهری میان موصل و نصیبین، و گویند جبل جودی که کشتی نوح بدان قرار کرد نام کوهی نزدیک بدین شهر است. و این شهر را عبدالعزیز بن عمر برقعیدی پی افکنده است و نسبت بدان جزریست. (از ابن بطوطه)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سَمْ ما)
ابوالعباس محمد کوفی قاضی. در زمان هارون الرشید به بغداد آمد و چندی آنجا ببود، پس از آن بکوفه مراجعت کرد. او مردی فصیح و لسن بوده و کلمات قصار در امثال و مواعظ داشته است. و ابن الندیم در جملۀ زهّاد از زاهدی به کنیت ابن السماک نام برده و ظاهراً مراد او صاحب همین ترجمه است. وفات او به سال 183 ه. ق. است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
ابن جلای مرسی. نام طبیبی مشهور در خدمت منصور. (لکلرک)
لغت نامه دهخدا
(گُ سِ / سَ نَنْ دَ / دِ)
که بدن را نشان دهد: جامۀ بدن نما، جامه ای که بدن از پشت آن نشان داده می شود.
- آیینۀ بدن نما، آیینه ای که تمام بدن را نشان می دهد. (ازیادداشتهای مؤلف) ، (اصطلاح بانک محاسبۀ برداشتها و بدهکاریهای مشتری که در ستون بدهکار یادداشت کنند. مقابل بستانکار. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
یا ابن سمج. ابوالقاسم اصبغبن محمد غرناطی. از مشاهیر ریاضیین اندلس. نشأت او بغرناطه بوده است و با اینکه در ریاضی و هیئت مخصص بوده از طب نیز بهره داشته و شاگرد مسلمه مجریطی است. او راست: کتاب المدخل الی الهندسه فی تفسیر کتاب اقلیدس. کتاب المعاملات. کتاب طبیعهالعدد. کتاب التعریف بصوره صنعه الاسطرلاب. کتاب الکبیر فی الهندسه. زیج علی احد مذاهب الهند المعروف بسندهند. وفات او بسنۀ 420 ه. ق. بغرناطه و سن اوشمسی 59 بود، در عهد جیوس بن زیری بن مناد صنهاجی
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عِ)
دولتشاه در تذکره گوید مردی فاضل و اصل او از خراسان است و در شیراز میزیست و منقبت ائمۀ معصومین میگفت. غزلهای پسندیده دارد و ده نامۀ او مشهور است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ رَ)
ابوالعباس بصری. خلیفۀ قاضی به بصره. از فقهای شافعی. ازاوست: کتاب علل الشروط. کتاب الشروط. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ خَمْ ما)
ابوالخیر حسن بن سوار بن بابأ بن بهرام خوارزمی. مولد او به بغداد به سال 331 ه. ق. فاضلی منطقی، شاگرد یحیی بن عدی. در طب و فلسفه استاد بود و مأمون بن محمد خوارزمشاه او را از بغداد بخوارزم بخواست و ندیم و طبیب خاص خویش کرد و آنگاه که سلطان محمود غزنوی بر خوارزم دست یافت او را بغزنه برد و بدانجا در 102 سالگی مسلمانی گرفت و تا پادشاهی سلطان ابراهیم بزیست. روزی سواره از بازار کفشگران میگذشت اسب او از اشتری برمید و وی را بیفکند و او از این زخم در 108 سالگی به سال 440 درگذشت. شیخ الرئیس ابوعلی بن سینا نام وی را بعظمت می برد و آرزوی دیدار او میکرد. و در تتمۀ صوان الحکمه آمده است که سلطان محمود پس از اسلام آوردن ابوالخیر ناحیت خماررا از اعمال غزنه باقطاع وی کرد و از این رو او را ابن خمار گفتند. لکن ابن الندیم که سالها پیش از رفتن او بغزنه و ظاهراً به بغداد او را دیده است کنیت او را ابوالخیر بن خمار گوید و از اینرو گفتۀ صاحب صوان الحکمه بر اساسی متین نیست و بی شبهه خمار لقب یا نام یکی از اسلاف اوست. و نیز صاحب صوان الحکمه گوید او رادر اجزاء علوم حکمت تصانیف بسیار است و ابوالخیر رابقراط ثانی گویند و در تدبیر مشایخ تصنیفی لطیف دارد. ابن الندیم گوید: ابوالخیر حسن بن سوار بن بابأبن بهرام، معاصر ما از افاضل منطقیین و شاگرد یحیی بن عدی است در نهایت ذکاء و فطنت. مولد 331. او راست: کتاب الهیولی در یک مقاله. کتاب الوفاق بین رأی الفلاسفه والنصاری در سه مقاله. کتاب تفسیر ایساغوجی، مشروحاً. کتاب تفسیر ایساغوجی، مختصراً. کتاب الصدیق و الصداقه در یک مقاله. کتاب سیرهالفیلسوف در یک مقاله. کتاب الحوامل و آن مقالتی است در طب. کتاب دیابطا یعنی تقطیر در یک مقاله. کتاب الاّثار المخیله فی الجو الحادثه عن البخار المائی و هی الهاله و القوس و الضباب در یک مقاله و آنرا از سریانی به عربی نقل کرده. کتاب الاّثارالعلویه و آن نیز ترجمه است. کتاب اللبس فی الکتب الاربعه فی المنطق، الموجود من ذلک. کتاب مسائل ثاوفرسطس و آنرا نیز نقل کرده است. کتاب مقاله فی الاخلاق و آن هم ترجمه است.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ حَمْ ما)
ابوعبدالله محمد بن علی. کتابی در تاریخ فاطمیان دارد. تاریخ تولد و زندگانی و وفات او معلوم نیست. ابن خلدون قسمتی از تاریخ بنی خزرون را از او نقل کرده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
شناختۀ هر کس. (مهذب الاسماء). شناخته.
لغت نامه دهخدا
تصویری از باد نما
تصویر باد نما
آلتی که در بلندی برای تعیین جهت باد نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب نما
تصویر آب نما
حوضی که آب آن نمایان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد نما
تصویر بد نما
بد شکل بد صورت زشت کریه المنظر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب نما
تصویر شب نما
آنچه که در شب بدرخشد و نمایان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابن الما
تصویر ابن الما
آبزاد مرغابی مرغابی بط
فرهنگ لغت هوشیار
پوربامداد صبح بامداد خرگوش که به دها و ذکا چون پرتو این ذکا از میان انجم میتافت آنجا حاضر بود اعتراض آغاز نهاد. توضیح مرحوم قزوینی درمورد عبارات فوق نوشته اند: سعدالدین صبح را با آفتاب خلط کرده و ابن ذکار را بمعنی آفتاب گرفته ولی درعبارت مذکور میتوان ابن ذکار را بمعنی صبح گرفت بلکه فقط درصبح ظهور دارد نه در آفتاب چونه تافتن پرتو آفتاب از میان انجم درست نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدن نما
تصویر بدن نما
آینه ای که تمام بدن را نشان میدهد، جامه بدنما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوج نما
تصویر اوج نما
آلتیمتر
فرهنگ واژه فارسی سره
منطقه ی ییلاقی و مرتفع در ارتفاعات جنوب غربی گرگان که از
فرهنگ گویش مازندرانی
خواب نما، خواب نماشدن
فرهنگ گویش مازندرانی